خنده بازار

ساخت وبلاگ
اولین سوتی در مورد خودم ( البته میدونم سوتی زیاد دادم بفرستید تا بذارم)

۱. در جلسه بعد از قهر  که من خیلی با اخم اومده بودم سر کلاس ، یکی از دوستان شیرینی آورده بودند ( چون روم نمیشه اسمشون رو نیاوردم ) . من که میخواستم تاقچه بالا بزارم نخوردم چون فکر کردم مال آشتی کنونه اما برای ازدواجشون بود . خیلی خجالت کشیدم و روم نشد دیگه ازشون عذر بخوام

۲. جواب من به نظر ارسالی خانم خاکی در تاریخ چهارشنبه 14 تیر1391 در مورد موضوع تحقیق :
موضوع تحقیق : انواع روشهای کشاورزی
مطلب ارسالی : نحوه کاشت سبزه عید در بشقاب

۳. جواب من به نظر ارسالی خانم آقارحیمی در تاریخ سه شنبه 23 خرداد1391 در مورد پیداکردن تحقیق :
یه نفر وارد شهری شد ، شخصی را دید که نابینا بود
در بازگشت از سفر گفت : به شهری وارد شدم که همه مردم آن کور بودند!!

۴. سوال امتحان : Breaks چیست و کاربرد اصلی آن ؟
جواب یکی از دوستان : یک صفحه جدید باز میکند و کاربرد اصلی آنها همان ایجاد یک صفحه جدید است!!
۵. جواب به یکی از سوالا :

۶. خانم امیری : چون کلاسا ساعت 8 بود و ما خوابگاهیها که معمولا تا نصف شب بیداریم و کلا کلاسای ساعت 8 رو دوس نداریم . یادم نیست جلسه اول بود یا دوم اولین خمیازه رو که کشیدم مچمو گرفتید و جلو همه ضایع شدم بعدشم به خانم بیوستده که کنار من نشسته بود گفتید سر کلاس چایی بیارید تا بغل دستیتون خواب نره یه ترم آبرو داری کرده بودم همش با یه خمیازه به باد رفت

۷. بعد از کلی ایمیل نگاری با یکی از بچه های کلاس یه سوتی دادم که فکر میکردم یکی دیگه است یعنی این دو نفر رو با هم اشتباه گرفته بودم . خیلی ضایع کاری بود  اما قیافه اونی که باز اشتباه گرفته بودم اینجوری بود

۸. یکی از بچه ها همه ایمیل هایی که میفرستاد و نظراتی که روی وبلاگ میذاشت دو بار ارسال میکرد تازه خودشم خبر نداشت

۹. یکی از بچه ها بعد از امتحان عملی : عجب امتحان جالبي بود ولي ! از اين سر سالن به اون سر سالن "زكات علم" پرداخت ميشد ! قیافه من :

۱۰. خانم حسینی : غلط های املایی خیلی بودند من یکیشو یادمه زکات رو با ذکاوت قاطی کرده بودین شده بود ذکات
بقیه دوستان هم کماکان مطلع اند میتونند کمک کنند

۱۱. یه نفر : سر کلاس وقتی که صحبت از سیستم عامل کامپیوتر بود یکی از خانوما گفت سیستم عامل بادا که ما رو یاد آهنگ به یاد موندنی بادا بادا مبارک بادا انداخت(بادا سیستم عامل یه سری گوشیهای سامسونگ)

۱۲. یکی از دوستان در مورد سوتی های من فرمودند : من ترجیح میدم سوتی های شما این شرح بینهایت رو  سکوت کنم

۱۳. اون دوستمون که ایمیل ها رو دوبار دوبار میفرستاد ، در عملی مثال زدنی و پیشرفتی شگرف یک ایمیل رو ۴ بار  ارسال کرده بود . خدا قوت

۱۴. بازم سوتی جدید از خودم  . بازم دم آقای حقگو گرم  که حداقل یه سر میزنه از ما سوتی بگیره بقیه که همیشه خوابند .
اما سوتی : تو شماره قبلی بجای شگرف نوشته بودم ژگرف   بازم این املا کار دست ما داد

۱۵. یکی ازدوستان : استاد سلام
یادم میاد یه بار سر کلاس بودیم گوشیتون دائم زنگ میخورد شما هم گفتید بزارید ببینم کیه داره خودشو میکشه وقتی گوشی رو برداشتید یارو اشتباه گرفته بود

۱۶. نقل قول از شخصی که خود را دانشجوی با استعداد معرفی کرده :سلام یک سوتی از استاد کامپیوتر.به جای نوشتن mailبنویسه maim.وبالهجه شیرین یزدی بگه قالوب وبلاگ که ی ساعت فکر کنی ترجمش چیه!
البته من نفهمیدم که این سوتی ها رو کجا دادم (راهنمایی کنید) اما ممنون که فرستادید

۱۷. یکی از دوستان : یه اتفاق جالبی که تو جلسه اول کلاس کامپیوترمون افتاد وقتی واردکلاس شدیم استاد خودش پشت یه سیستم نشسته بود وگفت یه دانشجویه همه نیم ساعتی منتظر شدن که استاد بیاد اعصابا همه خورد که چرا این استاد نمیاد حرفای زیادی زده شد.ایشونم خونسرد پشت سیستم حالامامیگفتیم استادند کسی باور نداشت ، داشت کار به جای باریک میکشید که پاشدند وگفتن من استاد کامپیوترتون هستم ، بعضیا به خاطر حرفایی که زده بودن خیلی خجالت کشیدن.شما مراقب همچین استادایی باشید.

18. بازم املای داغون خودم . خانم چاه متکی : سلام استاد از کی تا حالا کثیر را با/س/ مینویسند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سوتی از این با حال تر!!!!!!!!!!!!!!!!!!

19. الیزابت !!! : آغایه روز خرامان در حال رفتن به سلف بودیم که ناگهان بگو چی شد عجله نکن میگم مگه هفتی هستی،آهان ناگهان یک دانه ماشین خوشکل در جوار کلبه احزان گربه ها یعنی همون سلف بر بیابون، پارک شده بود من ودوستم که عشق ماشین باکلاسیم جوگیر شدیم من که فضول تر بودم رفتم جلو من رفتم تو دیگه نیایا،ذوق زده چسبیدم به شیشه عقب وتوش رونگاه کردم بی گدار از اینکه مبادا یه وقت صاحبش بیاد خلاصه رسیدم به شیشه جلویی چسبیدم به شیشه اش آغا،آبروم رفت دیگه می خواستی چی بشه صاحبش توش نشسته بود ای کاش حداقل جوون بود یه پیرمرد گردن کلفت بود،آغاآبروم رفت حالاچیکارکنم.

20. الیزابت : راستی یه چیزی تا حالا شده بری دم در حیاطتون رو باز کنی به جای اینکه بگی سلام بفرمایید بگی الو سلام؟امان از دست این موبایلا.دیگه برا امشبت بسته قصه ما به سر رسید لاک پشت به کلبه اش نرسید تا یتا سوتی دیگه همه شما رو به بتان عهد جاهلیت می سپارم
آره برا من هم اتفاق افتاده

21. الیزابت (عذرخواهی می کنم اگه ادبیات این خانم شیرازی یکم بی ادبیه) :خوب یه روز یکی بود یکی نبود یعنی من بودم ودختر خالمون داشتیم خرامان وشل ول می رفتیم خونشون آغا گفتیم بیا از کوچه پس کوچا بریم در حین حال که مشغول خل وچل بازی تو کوچه پس کوچه های شمرون بودیم (آها نه دیگه نشد حواست جمع نیست کوچه پس کوچه های شهر خودمون) حس کنجکاوی مون گل کرد یعنی همون فضولی(به قول یزدیا فضولی در قالوب کنجکاوی).عامو گفتیم(راستی ما چقدر میگیم)بیا زنگ در خونه ای رو بزنیم ودر بریم آخ چشت روز بد نبینه (فعلا چیزی نشده هیجان انگیز نشو)آغا زنگ در رو زدیم نمی دونم صاب خونه تازه آیفونشون رو وصل کرده بود نمی دونم چی فرت گوشی رو برداشت(ندید پدید) فکر کنم از سر اشتیاقش بوده والله. خوب می گفتیم عامو گفتیم چی کنیم چی کار کنیم گفتیم بابا بذا حال کنیم به قول بزرگون هر که کار کرد تموم کرد ما هم گفتیم فوقش یه چیزی میگم میگه اشتب گرفتی.ها کاکو سریع گفت کیه ما هم گفتیم ببخشید منزل صداقت...وای خدایا گفت بله بفرمایید وای ما هم برا اینکه کم نیاریم گفتیم زهرا هستش گفت آره الان میاد دم در وای وای بدو بدو تو رو خدا داره میاد (تو جایی نریا بشین بخون)خالو ما بدو کوچه بدو بگو خدایا می خواستی ما رو ضایع کنی؟از بخت کجمون این کوچه لامسب هم تا می تونست دراز بود اوف خدا نمی دونم دیدمون یانه ....الان میشه بگی برا چی نیشت بازه ما خو به سلومت از ای کوچو گذشتیم ولی نه کیف داره تو هم امتحان کن برو در سلف دانشگاه رو بزن ودر رو مسیرش هم کوچیکه راحت میتونی فلنگ رو ببندی.
راستی من این کارو تویزد هم کردم تو راه رفتن به مهنوره چی چیه همون جا که بلیطش دوتومنه هم گرون میگیرن.

22. الیزابت : سلام سوتی که برا امشب دارم مربوط میشه به بچه های علوم آزمایشگاهی یکی بود یکی نبود تو یه شهر دلگیر به اسم یزد یه دانشگاهی بود به اسم پردیس ....خوب آغا من نمی تونم مث شما بی ذوق باشم پس شروع می کنیم. ها داشتم می گفتم آغا این بچکا رفته بودن برا یادواره شهدا بعداز دو ساعت نشستن سر قبر شهید گمنام و حرف زدن در مورد شهید گمنام واین حرفا وال وبل وجیم بله، بچه برگشته اشاره میکنه به عکس شهیدهایی که تو یادواره بوده میگه این عکس همین شهید گمنامه هست،بغل دستیش هم نامردی نمیکنه و میگه نه فکر کنم اون یکی باشه ....واقعا زشته برا یه دانشجو

23. الیزابت : سلام سوتی امشب مربوط به بچه های رادیولوژی هست این سوتی مربوط به یک دسیسه هست خوندنش به بچه های زیر نوزده ونیم سال توصیه نمیشود.عامو این گروه از بچا که یه گروه ده نفره بودن همیشه خدا سر کلاس حرف میزدن استاد بدبختشون هم جیگرش از دس اینا له شده بود.آغا یه شب تو خوابگاه این گروه مقاتلین تصمیم به یه دسیسه میگیرن برا این کارشون یکی از اعضای خود را هدف این کار جنایی خود قرار می دهند (به گزارش خبر گذاری بی بی سی بر اساس جنگ های صلیبی رخ داده در چند دهه ی اخیر چهار صد ونیم نفر جان خود را از دست دادند)ببخشید صدا وسیما هنگ کرد..خوب می گفتیم اومدن گوشی ای دختر بدبخت رو بر داشتن وآهنگ گوشیش رو عوض کردن آغا صبح فردا شده حالا این جا رو داشته باش سر کلاس بودن وکلاس غرق در سکوت ودر میان این خفقان وز وز یه گروه ده نفره به شیپور استاش می رسید(دروغ گفتم شیپور استاش بدبخت چیکاره هست)عامو یکی از ای مقاتلین در کمال زیرکی(زیرکی کمال ندارد)به قول یزدیا میزنگه به اون یکی آغا کلاس یهو رفت رو هوا صدای زیبای قد قد قتاس قد قد ،قد قد قتاس قد قد(آفرین تمرین کن پیشرفت می کنی)طنین انداز شد.آغا ای دختر بدبخت مات ومبهوت دور وبرش رو نگاه می کرد و هر چی تو کیفش نگاه کرد این موبایل رو پیدا نکرد ولی نامردی نکرد وکیفش رو هشت زیر دستش ودستش هشت زیر چونه اش و به استاد نگاه کرد استاد هم که هنگ کرده بود آخر نفهمید که کیه ولی بازم به مرام استاد اومد واومد واومد ته کلاس وبه مقاتلین گفت همه شما ها گل های باغ من هستید ...منم شما ها رو می چینم ومیندازمتون بیرون.

۲۴. الیزابت : روزای آخر خوابگاه بود که یکی از بچه ها اومد وگفت بچه ها من دیشب یه خواب باحال دیدم آغا گفتیم چه خوابی بوده که این طفل معصوم رو خوشحال کرده......خوب عامو خواب از این قرار بود که ای بچو با رفیقش رفته بودن برگه آچاربخرن از بس برگ آچار گرون شده بوده گفتن ببخشید آغا اگه میشه ارزون ترینش رو بیارید...الان دلت میخواد بدونی چی آورده؟میگه یه برگه آچار آورد یه طرفش رو نوشته بودن(یعنی در واقع همون پیش نویس).گفت اینا ارزون ترینش هست

۲۵. الیزابت : یه روز یکی بود هیشکی نبود من هم نبودم فقط دو نفر بودن شما هم نبودین دو نفر خودی بودن رفتن به مدرسه تو راه مدرسه (هیس صبر کن بذار بریم تو ای مغازو)رفتن تو :سلام آغا ...سلام خانوم مداد نوکی می خواستم دارین؟بله...خوب القصه یا الغصه(به قول خنده بازار)مداد رو خریدن تو مدرسه وقتی می خواستن باهاش بنویسن زرت ذرت ظرت(نمی دونم چه جوری می نویسن)مداده خراب بود..تو راه برگشت به خونه رفتن با وقار(چه وقاری)تو مغازو
گفتن آغو ای مدادو خو خرابه ،مرده اومد سه ساعته باای مدادو ور رفت آخرش هم گفت نه مدادای ما سالم هستن خودتون رفتین خرابش کردین.آغا ای دختر خاله ی ما(لو رفت اسمش)سمج گفت من نمی دونم بایدمدادو رو بری من عوض کنی.دو ساعت ای فک زد وفروشنده گوش نکرد که نکردآخرش ای دخترو گفت من حلالتون نمی کنم مرده هم مغرور و ریلکس رفت که بشینه رو کارتونی آغا چشت روز بد نبینه (برا کسی نگیا)کارتونه از بخت بده ای مردو خالی بود آغا همین که نشست رفت تو کارتون وپاهاش رفت تو هوا این دوتا مشنگ های ما هم زدن زیر خنده وفلنگ رو بستن.

۲۶. الی : قضیه از این قراره اول بگم ما تا چند سال پیش تو خونمون گوسفند داشتیم همه همسایه هامون هم اگه پوست میوه ای چیزی داشتن میاوردن برا گوسفندای ما ؛یه زمین باز هم کنار خونمون بود که نمی دونم گوسفندای کی بود میومد توش می چریدن آغا ما رقابت داشتیم که چرا گوسفندای ما گشنه بمونن و ای گوسفندا بیان اینجا بچرند؛خوب یه روز ای زن همسایمون اومده بود گلای باغچشون روکنده بود آها حالا این جا رو داشته باش از بس حسود بود رفته بود ریخته بود تو ای باغو بری اون گوسفندا منم رفتم همشو برداشتم آوردم برا گوسفندای خودمون وقتی که وارد حیاطو شدم بلند جار زدم :مامانی (اسم اون زنه عذرا بود ما بهش میگفتیم عووذی)نگاه کن عووذی چقد حسوده گلای باغچشون بریده برا بزای خودمون نیاورده ....اوف خدا مددی کن سرم که برگردوندم دیدم که عووذی نشسته کنار مامانم تو حیاطمون ...آغامن بری اینکه ضایع نشم زدم تو جاده خاکی نمی دونی که چقد سخت بود انگار عزراعیل(ببخشید نمی دونم عزراعیل رو چطو می نویسن آخه تا حالا سراغم نیومده فک کنم بهش بر بخوره امشو بیا بالا سرم) می خواست جونم بگیره

۲۷. الیزابت : ای دختر خاله ما یعنی خوار همین ناهیدو تعریف میکرد میگف سر کلاس بودیم وبا یه استاد باحال ...(استاد باید اینجوری باشه ها استاد حالا چرا ذوق می کنید من که هنوز چیزی نگفتم......سر کلاس اجازه میداد تغذیه بخوری بریزی بپاشی ولی باسکوت (فک کنم پانتومیم بوده)خوب آغا ولش کن زیاد تو بحرش نرو ...یه روز ای داشته پسته میخورده(خدا لعنتشون کنه پسته هم کردن قیمت خون خر...حالا ببینیم دولت تدبیر وامید ارزون میکنه..خداکنه )روزای روزش که ارزون بید نسدیم حالاکه گرون شده دیگه اصلا رنگش نمی بینیم...خوب کجا بودیم میگفتیم نه من میگفتم خوردن وخوردن خوردن حالا در مرحله پرتاب پوستاش ...برای اثبات به دوستان که من نشونه گیریم خوبه پوستا رو که میاد پرت کنه به سمت سطل آشغال میگفت نمی دونم چطو چی شد خدا ای پوسا منحرف شد 180درجه به سمت استاد تق توق شپلق خورد تو سر استاد ...خوب دیگه بقیه اش رو خودتون حدس بزنید باید برم دیگه پول کافی نتم زیاد شد ...یادم باشه پول کافی نت این سوتی ها رو حساب کنم اول مهر از استاد بگیرم من پولش رو میگیرم فک کردین استاد یادتونه قرار بود برا همه بچه ها بستنی بخرید نخریدین..پول بستنی هم حساب کنید....مرسی

۲۸. الیزابت : خوب شروع میکنیم یکی بود پنج تا نبودیکی از دوسام میگف نمی دونم کلاس چندم بیدیم امتحان فارسی داشتیم آغاالان که فک میکنم  یک سوال آسونی بید که نگو ولی اون موقع برام خیلی سخت بید خوب سوال از این قرار بید که متضاد( قبلا) چیست ای بدبخت هم که بلد نبیده وبرای اولین بار میخواسته تقلب کنه به بغل دستیش میگه که (پیس پیس پیس متضاد قبلا چیه؟اونم میگه بعدا بعدا بعدا)من میگم ای دخترو خنگ بیده ها بگو خب .....خب ....چرا نگفتی؟حالا ادامه القصه....اینم هی میگه من الان جواب میخوام همین حالا بگو ؟؟؟یعنی چی بعدا حالا بگو مینم جواب چی میشه....

۲۹. الیزابت : خوب این سوتی مال وقتی هس که من اول ابتدایی بودم و داداش دومیم کلاس اول راهنمایی بود من که یادم نمیاد ولی چند شب پیش داداش بزرگم که داشت تعریف میکرد وخودش عامل بزرگ این جنایت بودتعریف میکرد.خوب آغا رفیق.. یه شب داداش اولی آروم آروم میاد ومیاد ومیاد از تو کیفش حالا بماند یه چی ور میداره....داداش دومی صبح مثل همیشه پچل وشلخته وشل وول با چشای پر خواب میره مدرسه .....آغا سر کلاس همه به ای بدبخت نگا میکردن وهر هر وکر کر میخندیدن....(ای خر مگس ها...چه بی تربیت..)خوب نوبت به معلم میرسه آغا چشت روز بد نبینه زنگ اول تحمل زنگ دوم تحمل ...دیگه طاقت آدم سر میاد دیگه به خدا...والا...دیگه وقتش رسیده آخ ای معلمو با اردنگی کاکای بدبخت منو از کلاس پرت میکنه بیرون...وا یعنی چی بگو مگه مرض داری این کارو میکنی....بذا بینم قضیه چی بوده حتما خودش یه کرمی ریخته وگرنه مردم که مرض ندارن...خب خب خب..ظهر شد و اومد خونه یه لحظه به خودش گفت بذا بعد دو سال تو آینه نگا کنیم ببینیم چه ریختی شدیم....یعنیا اگر تو بودی وحشت میکردی..اون کاکای اولیم بودا اون شب بگو چی کار کرده بوده آغا کاری نکرده بوده خو فقط ور داشته بوده خودکار قرمز برا کاکام که خواب بوده سیبیل وریش کشیده بوده..اونم چه سیبیلی سبیل رستم...اینم با همینسبیل وریش رفته بوده مدرسه واصلا انگار نه انگار حواسش نشده بوده...

۳۰. دانشجوی با استعداد : روزی روزگاری دوتاپسر خاله داشتن توشهرشون باماشین دوردور میزدن که از جلوی یک مغازه رد شدن اولی که خیلی دلش غش میکنه به دومی میگه پسر خاله من مرغ برلیان میخوام بیابریم شام مرغ برلیان بخوریم.حتما شما متوجه شدین اون مغازه چی بوده.اون پسر خاله اولی تامدتاروی سربلند کردن توفامیلو نداشت اخه بیسوادم نبود طفلکی.

۳۱. الیزابت : دوستای گلم اومدم یه سوتی بگم باحال البته اگه تو جنبه داشته باشی باحاله ها....امروز ظهر ناهار رو میخواستیم دو نفری عاشقانه بخوریم..آغا یخچالمون خراب شده بود یکی اومده بود درستش کنه...یه کتری رو گاز بود و جوش بود...رفیقم پاشد گفت الی چای میخوری ؟بریزم؟ماهم گفتیم آره...یهو مرده در تومد گفت این کتری رو من گذاشتم برا تعمیر یخچال..

۳۲. ترم پیش برای یک کاری از کلاس اومدم بیرون ، رفتم دانشکده که زود برگردم ، در حال رفتن کنار میدان بز که رسیدم شنیدم سر کلاس یکی از خانم ها داره به من بدوبیراه میگه ، منم برای اینکه ریا نشه و اون بنده خدا هم خجالت نکشه!! وقتی برگشتم رفتم در گوشش بهش گفتم چی گفته بود

۳۳. این ترم یکی از استادا (که خیلی خوبند و من بهشون علاقه پیدا کردم) به چند تا از بچه ها اجازه ورود به کلاس رو نداده بود ، طفل معصوم ها اومدن که من وساطت کنم که استاد اجازه بده برن سر کلاس (فعلا بقیه شو وقت ندارم بنویسم)

نمونه سوال فناوری 3...
ما را در سایت نمونه سوال فناوری 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mirfakhraei بازدید : 115 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 0:16